طلای شجاع پارت ۱۷

طلای شجاع پارت ۱۷
= میتونم بیام داخل؟
+البته بیا تو
=سلام.... ببخشید ک مزاحمتون شدم
+اصلا این طور نیست!...تو ه زمانی ک خاستی میتونی بیای اینجا!
=اوه ممنون
=امممم....اینا برای شماست!
+اوه..شیرینی یاکوآ!
ممنونم🥰😍
=خواهش میکنم!
راستش...یه سوالی داشتم!
+بگو!؟
=از وقتی از سفر برگشتم  خیلی پریشونی اتفاقی افتاده؟
جیمین:
با سوالی ک کرد شک شدم!
چی باید میگفتم؟
باید بهش بگم؟
آخرش ک میفهمه....
ولی شاید بتونم بهش کمک کنم!
ولی چطوری؟!؟!؟
.
.
.
فهمیدممممم😀
+فرمانده یون!
=بله سرورم!
تصمیم گرفتم بهتون مرخصی بدم!
تو این چند ماه اخیر خیلی سختی کشیدید بهتر کمی استراحت کنید!
=ن سرورم من حالم خوبه!
+ن باید برید مرخصی هم شما به استراحت و تفریح نیاز دارید هم اون بچه های بی سرپرست به بودن شما کنارشون نیاز دارند  بهتر چند هفته ای برید پیشون  این طوربثی بهتره!
=ولی سرورم من....
+ولی نداره برو....این یه .....یه‌....خب....یه دستوره!!!!
یون:
بازم رفتارش عجیبه!
چرا یه دفعه میخاد بهم چندیدن هفته رو مرخصی بده؟
عجیب تر از اون این ک برای اولین بار با جدیت تمام باهام حرف می‌زد و دستور داد!
با نگاهی سردگم گفتم
=چشم!
+ممنونم!🥰
=خب...من دیگه میرم ...شما به کارتون برسید!
مزاحم نمیشم!
+اون باشه ممنونم بابت شیرینی ها!
=خواهش میکنم!
خدانگهدار!
+خداحافظ مراقب خودت باش!
جبمین:
بعد از رفت یون نگاهی به سبد شیرینی ها انداختم
+از کجا میدونست شیرینی یاکوآ دوست دارم؟!
یکیشو داخل دهنم گزاشتم و مزه مزه کردم!
خوش طعم بود!
و همینطور نرم و زیبا!
لبخندی زدم و پشت میزم نشستم تا اسناد املاکی ک تازه بازسازی شده ذو چک کنم!
ادامه دارد.....
سلاااممم
این بار زیاد نوشتم چون ممکن پارت بعدی خیلی دیر بشه
و از همین الان معذرت میخام❤🥲
لایکا و کامنتا بالای ۶۰ تا باشه لطفااا🥺💜💜
دیدگاه ها (۰)

هَن پارت ۱۲

طلای شجاع پارت ۱۸

طلای شجاع پارت ۱۶

طلای شجاع پارت ۱۵

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁶☆صبح☆با سر درد از خواب بیدار شدم........

﴿ برده ﴾ part 18 فلش بک ؟...گوشی رو برداشت و بعد از چک کردن ...

پشیمونی..پارت ۱۸ویو نویسندهجنا درحالی که نگاه سردش رو به کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط